بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

هوار هوار شیطونی

به تازگی از دست شیطنت های بهار اینقدر خسته می شم که یه موقع هایی نزدیکه ضعف کنم!!خیلی انرژی می بره کنترلش! بعیدم نیست این وزن نگرفتنش بخاطر همین شیطنت باشه. کارهای جدیدم که یاد گرفنه! دو سه روزه نی نای نای میکنه، از مبل بالا می کشه (البته به کمک بالشت) چیزی نمونده بدون اونم بالا بکشه ، در گاز و میخواد باز کنه و پا بلندی میکنه دکمه هاشم بگیره!! یه اخلاق باحال داشتی، که بین این همه شیطونی خیلی بهم حال میده، وقتی می خواستیم نماز بخونیم، تو ساکت یه گوشه می نشستی یا تو روروئک آروم فقط نگاه میکردی تا نماز تموم شه، بعدش تا دستامون رو واسه ا.. اکبر تکون میدادیم می فهمیدی که تموم شده و می ختدیدی. الان یه تفاوت بزرگ کردی و اونم اینه که میری سراغ ...
28 شهريور 1391

سفرنامه 2

عزیرم با اینکه یکم دیر شده اما تا جایی که راه داره خاطراتت باید ثبت شه. این دو هفته طلایی پر بود از خاطرات قشنگ، که چون مدتیه ازش میگذره اونارو به روایت عکس می ذارم: روز اول خاله فاطمه با علی کوچولوی خپل اومدن دیدنت   فرداش خواستیم بریم با کالسکه بگردیم اما خودتون ببینید چه اتفاقی افتاد که نرفنه برگشتیم   فرداش خواستیم بریم با کالسکه بگردیم اما خودتون ببینید چه اتفاقی افتاد که نرفنه برگشتیم   بهار نمی دونم بروایت روز چندم بود که داخل دیگ گذاشتیمش   بعدشم گذاشنیمت تو تشت خالی به بازی کردن(اون جا دیگه کارت این بود واسه این که شیطونی نکنی می ذاشتیمت اونجا) عشقت شده بود بذارنت رو میز اوپ...
25 شهريور 1391

نه ماهگی+ بهار در محل کار بابا

عزیزم بهار مهربونم، نه ماهگیت مبارک!!! دیروز بهار جونم نه ماهه شد و بردمش پایش رشد ، اما حتی 100 گرمم اضافه نکردی!!! قدت 73 سانت شده اما وزنت بعد از 2 ماه همون 7.800 کیلو گرم مونده تکونم نخورده؟؟؟!! البنه زیاد مریض شدی اما برای احتیاط باید یه آزمایش ادرارم بدی! ایندفعه خواهشاً همکاری کن دیگه دیروز برات حلیم درست کردم و حسابی دوست داشتی، البته ته چین مرغ و ماکارونی رو هم خٍعلی دوست داری!! فدات!!! دیروز بعد از ظهرم رفتیم شرکت پیش بابا!! تو راه کلی تو ترافیک بودیم، تو تاکسی هم هی می خواستی دست بزنی به دنده و .. ماشین، کلی مراقبت بودم تا شیطونی نکنی!! بعدشم خودم رفتم خیابون ونک، واسه خودم گشتم، تازه بستنی هم تنهایی خوردم(راستشو ...
21 شهريور 1391

حال این روزهای ما

این روزهای ما چه سخت و پر از مشغله شده!! چرا؟؟ به خاطر شیطنت های بیش از حد بهار خانوم. فکر کنم دست هر چی پسره از پشت بستی؟؟!!! وای خدایا دیروز دیگه رسماً از دستت آمپر چسبوندم بالا!!..... آخه مامانی!! صبر و تحمله مامان تا یه حدیه، ما هم که اصلاً از بیخ ناصبور از در و دیوار مبل دائم میخوایی بکشی بالا! از دسته این مبل به اون مبل تا می رسی آخری و با چه زوری می خوایی خودت رو پرت کنی پایین، حالا هی بگو می افتی مگه به خرجت میره از تلویزیون آویزون می شی و با دکمه هاش بازی می کنی، واسه خودت کانال عوض میکنی، صدا کم و زیاد میکنی، ما هم که مهم نیستیم! امشب دیدم که ساکتی خوشحال داشتم وبت رو چک می کردم یه دفعه دیدم واسه خودت همچین دستمال کا...
19 شهريور 1391

نمایشگاه عشایر

دیشب با دوستامون که از اصفهان اومده بودن رفتیم تهران گردی بعدهم رفتیم نمایشگاه عشایر. اونجا با هم آش دوغ خوردیم و کلوچه خرمایی سیستانی آش رو که طبق معمول دوست داشتی اما کلوچه رو که هیچکی دوست نداشت، بازم تو دوست داشتی تازگی ها داری شکمو میشی گز و بستنی و ترشک و...تازه میوه هم می خوری خدا رو شکر خلاصه خیلی خوش گذشت اینم چند تا از عکس های بهاری ...
12 شهريور 1391

دعای نور

تا حالا اگه نتونستید با این دعا تب را کاهش بدید و یا با خوندن این دعا نب بچه تون قطع بشه حتما اگه خدایی نکرده تب کردید امتحانش کنید!! من امتحان کردم بهارم وقتی به هیچ دارویی جواب نداد و تبش پایین نمیومد با مداومت بر خوندن این دعا سریع تبش پایین اومد!!(خواندن سوره یاسین و 7 حمد نیز ذکر شده است) متن کامل این دعا و رواینت هاش به شرح زیر است   سيّد ابن طاووس در كتاب«مهج الدعوات»از سلمان روايتى نقل كرده كه:در آخر روايت مطلبى آمده به اين مضمون: حضرت فاطمه عليها السلام كلامى به من آموخت كه از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله فراگرفته بود،ايشان آن را در صبح و شام مى‏خواند به من فرمود: اگر مى‏خواهى هرگز در دنيا دچار تب ن...
9 شهريور 1391

سفرنامه 1

دختر گلم توی این دو هفته سفر خیلی تغییر کردی و کلی کارای جدید یاد گرفتی * تونستی تنهایی بشینی(بخاطر میلت به خوردن نمیشد تو روتنها نشوند اما اونجا یه دفعه نشستی ) * تونستی دست دستی کردن رو از مامان بزرگ یاد بگیری * تونستی دستت رو بگیری به مبل و وایستی * تونستی تاتی کردن رو با علاقه فراوان یاد بگیری(خیلی با نمک تا آخرین حدی که میتونی قدمت رو بلند بر میداری) * تونستی کف پاتو زمین بذاری(آخه بهارم بد جوری عادت داشت رو پنجه پا می ایستاد) * تونستی دوستای جدید پیدا کنی و بهشون بگی نی نی(خیلی جالب بود تا محمد پسر داییت رو دیدی همش میگفتی نی نی... آخه از کجا یاد گرفته بودی) * تونستی  وقتی که شیر میخوایی بگی مه مه، وقتی منو میخواست...
8 شهريور 1391

روزئولا

روزئولا، چه اسم شیکیه نه؟ من تا دیروز اسمش رو نشنیده بودم چهارشنبه بود که بعد از ظهرش رفتیم پارک. شبش بهار تب کرد و تا صبح همش پا شویش کردیم هذیونم می گفت. گفتیم احتمالا از دندونشه به همین خیال بودیم که یه شب دیگه هم صبر کردیم، اما موضوع جدی تر از این حرفها بود، ... اطلاعات بیشتر رو می تونید در ادامه مطلب بخونید ... چه اسم شیکیه نه؟ من تا دیروز اسمش رو نشنیده بودم چهارشنبه بود که بعد از ظهرش رفتیم پارک. شبش بهار تب کرد و تا صبح همش پا شویش کردیم هذیونم می گفت. گفتیم احتمالا از دندونشه به همین خیال بودیم که یه شب دیگه هم صبر کردیم، اما موضوع جدی تر از این حرفها بود، بچه اصلاً حال نداشت تکون بخوره. تو تب داشت می سوخت. اون بهار ش...
7 شهريور 1391
1